روزگار غریبی است ، جایی برای صداقت نمانده است. دیگر دوره دوست داشتن و محبت کردن
گذشته است. انسان باید بی رحم باشد و دور از انسانیت واقعی خیانت کند و حق کشی ، تا به
او انسان بگویند. ولی باز هم باید زندگی کرد ، باید حقیقت را جویا شد ، باید ماند و صبوری کرد
- به قول آشنایی که مرا گفت : نباید جا زد ، نباید میدان را خالی کرد -
آری ، باید عذاب کشید و فرار نکرد ، حتی اگر ویران شوم
من که مدتهاست ویرانه ام و از ویرانه شدن دوباره هم نمی هراسم
که ویرانه را دیگر بار ویرانه کردن برایم چیزی باشد.
آنقدر باید تحمل کرد و انتظار کشید تا مرگ به عمر و آرزوهای نرسیده خاتمه دهد
تا در دنیایی دیگر به نزد دوزخیان بروم که لااقل در آنجا ریا وجود ندارد
و همه مانند من گناهکار و همه یکرنگ و همه همصدا
که زندگی در آنجا بهتر از زندگی روی زمین است که فصلهایش برایم
فقط پاییز ، پاییز ، پاییز و پاییز می باشند.
، ,ویرانه ,پاییز ,زندگی ,هم ,نباید ,، باید ,در آنجا ,، پاییز ,و همه ,روزگار غریبی
درباره این سایت